به گزارش مجله خبری نگار، بالاخره بعد از رفتوبرگشتهای بسیار، فیلم «در آغوش درخت» بهعنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب شد، فیلمی که در جشنواره ۱۴۰۱ به نمایش درآمد و اکران عمومی آن هم در سال ۱۴۰۳ بود. فیلم سینمایی در آغوش درخت از بین سه نامزد نهایی با اکثریت آرا بهعنوان نماینده سینمای ایران به آکادمی اسکار ۲۰۲۵ معرفی شده است. نرگس آبیار، شبنم مقدمی، فریدون جیرانی، علی دهکردی، مرتضی رزاقکریمی، مهدی سجادهچی، اکبر نبوی، بهروز شعیبی و مجید زینالعابدین اعضای ۹ نفره هیات انتخاب نماینده سینمای کشور برای حضور در نودوهفتمین دوره آکادمی اسکار را تشکیل میدادند و با وجود مستند ایساتیس و شهر خاموش، فیلم بابک خواجهپاشا را انتخاب کردند.
سوای اینکه در آغوش درخت میتواند نماینده شایستهای برای ما باشد یا خیر، باید گفت این اثر فیلم شایستهای است و زندگی مردم ایران را بدون درنظر گرفتن بازیهای سیاسی در متن حوادث فیلمنامه قرار میدهد و چهرهای تماما محترم از ما به جهانیان مخابره میکند. امیدواریم دیپلماسی سینمایی در این عرصه پا به میدان بگذارد و دوران فترت سینمای ایران در جشن مهم اسکار را به پایان برساند. اما شاید این سوال پیش بیاید که چرا احتمال موفقیت ایران در این جشن سینمایی بسیار ناچیز است؟ هرکشوری برای ورود به جمع پنج نامزد نهایی بخش خارجیزبان یا همان فیلمهای غیرانگلیسی باید از شرایط ویژهای برخوردار باشد و اگر صرفا به ارسال اثر اکتفا کند تضمینی برای اسکار نخواهد داشت و ایران در حال حاضر در چنین موقعیتی قرار دارد.
اسکار مهمترین جایزه سینمایی دنیاست و حتی با وجود اقبالی کمی که در سالهای اخیر از جانب مخاطبان نصیبش شده ذرهای از جایگاهش را در نسبت با دیگر جشنها و جشنوارههای سینمایی از دست نداده است. با وجود این، تمرکز اصلی اسکار روی تولیدهای سینمای آمریکا، خاصه هالیوود و فیلمهای انگلیسیزبان بوده و تنها یک بخش به آثار خارجیزبان اختصاص پیدا کرده است. هنرمندان کشورهایی که تولیدات سینماییشان بیرون از چهارچوب سینمای آمریکا به بار نشسته برای اینکه بتوانند شانسی برای حضور در مراسم پرزرقوبرق اسکار داشته باشند باید چند شرط اساسی را رعایت کنند. اولین شرط، اکران برنامهریزیشده و هدفمند در کشورهای صاحب صنعت سینماست.
برای نمونه اگر فیلمی از کیفیت مطلوبی برخوردار باشد و در آمریکای شمالی یا اروپا به نمایش درنیاید شانس حضور خود در میان پنج فیلم نهایی فهرست بخش غیرانگلیسیزبان آکادمی را از دست میدهد و قافیه را به رقیبی که شاید از نظر کیفی در سطح پایینتری قرار داشته ولی از امکان اکران هدفمند در اروپا و آمریکای شمالی برخوردار بوده میبازد. اعضای آکادمی اسکار با احتساب تعدادی که در میانه سال ۲۰۲۴ به آن پیوستهاند چیزی نزدیک به ۱۱ هزار نفر برآورد میشوند. طبیعتا اعضای آکادمی به علت وقتگیر بودن پروسه تماشای آثار متقاضی نمیتوانند این کار را در زمان مقرر و به نحوی که دلشان میخواهد انجام دهند و اینجاست که نحوه توزیع فیلم در سراسر دنیا و پیدا کردن روشی که در آن تعداد قابل توجهی از اعضای آکادمی اسکار بتوانند فیلم موردنظر را ببینند اهمیت پیدا میکند.
درواقع اکران بینالمللی بهطور عام و تماشای فیلمها توسط اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینما بهشکل خاص آغاز راه موفقیت در جمع آثار برگزیده است. یکی دیگر از شرایط لازم برای درخشش فیلمها در اسکار حضور در جشنوارههای سینمایی معتبر یا رده A است. برای نمونه فیلم «عشق» ساخته میشائیل هانکه پیش از آنکه اسکار بخش خارجیزبان را به دست بیاورد طعم شیرین اولین موفقیتش را در جشنوارهها چشید و راه را برای خود هموار کرد. درحقیقت نخل طلای فستیوال فیلم کن در سال ۲۰۱۲ کافی بود تا هانکه نگاههای زیادی را بهسوی فیلم خود معطوف کرده و موفقیتش در اسکار را به اتفاقی قابل پیشبینی بدل کند.
سینمای ایران تشنه معرفی به مردم دنیاست و از اسکار بهمثابه یک روزنه امید و یکی از معدود امکانهای خود برای ورود به چرخه اکران بینالمللی یاد میکند. در سالهای پیش برای معرفی و ارسال فیلم منتخب به آکادمی اسکار بحث زیادی در میان سینماگران کشور درمیگرفت و تعدادی از خورههای فیلم هم برای ارسال نماینده ایران به اسکار به تبادلنظر با یکدیگر میپرداختند و برای اثر محبوبشان تبلیغ میکردند. در سالهای نهچندان دور ارتباط مجموعه سینمای ایران با آکادمی اسکار بد نبود و دستاندرکاران سینمای ما گوشهچشمی به مجسمه طلایی شوالیه اسکار داشتند. اما در حال حاضر دیگر نه آن شور و اشتیاق سابق وجود دارد و نه سازوکار مناسبی برای معرفی آثار منتخب سینمای ما به مهمترین جشن سینمایی دنیا محلی از اعراب پیدا میکند. اکنون فرآیندهایی که میشد با تکیه بر آن به احتمال موفقیت سینمای ایران در اسکار جامه عمل پوشاند مخدوش شده و شانس چندانی برای نماینده ما در اسکار ۲۰۲۵ وجود ندارد. همانطور که پیشتر اشاره شد، یکی از راههای موفقیت در اسکار حضور مستمر و فاتحانه در جشنوارههای سینمایی رده A است و سینمای ایران هم از زمان وقایع مربوط به سال ۱۴۰۱ از طرف مدیران این فستیوالها بهنوعی در حالت بایکوت و بیاعتنایی قرار دارد، حتی مدیران جشنواره برلین در قامت یکی از سیاسیترین فستیوالهای فیلم در دنیا، در شرف برگزاری این جشنواره در دو سال پیش اعلام کردند هیچیک از کمپانیهای فیلمسازی، رسانهها و روزنامهنگاران ایرانی اجازه حضور در دوره بعدی این رویداد سینمایی را نخواهند داشت.
هرچند دیگر جشنوارهها تا این حد شمشیر را برای هنر و فرهنگ ایران از رو نبستند ولی عملا پس از اتفاقات مربوط به سال ۱۴۰۱ جریان رسمی سینمای ما را عملا به حساب نیاوردند و با بیاعتنایی از کنار آن گذشتند. جریان رسمی سینمای ایران به مرور از صحنه اصلی رقابتها حذف شد و جایش را به جریان زیرزمینی داد تا این آثار با موفقیت حداقلی که در برلین و ونیز و... به دست میآوردند در برابر آثار دارای مجوز قرار بگیرند و سینمای ایران را به دو بخش کاملا مجزا از یکدیگر تقسیم کنند.
فیلمهایی همچون «کیک محبوب من» و «منطقه بحرانی» دو نمونه شاخص در فضای جدیدی شکلگرفته حول تولیدات سینمای ایران به حساب میآیند که با تخطی از قوانین کشور ساخته شده و در جشنوارههای بهاصطلاح مطرح دنیا به نمایش درآمدهاند. حذف واسطهها جایزهای بود که مدیران تصمیمگیرنده در فستیوالهای خارجی به سینماگران ناراحت ایرانی اهدا کردند. در نگاه اول اینطور بهنظر میرسد که جریان زیرزمینی شکلگرفته در این چند سال برخلاف سینمای موسوم به ایرانیان در تبعید خواهد توانست راه خود را در قالب سینمای جشنوارهای باز کند ولی دلیلی برای خوشحالی وجود ندارد، چون این موفقیت ابتدای قرار گرفتن در سراشیبی سقوط است. سینمای زیرزمینی هم برای ادامه راهش نیاز به بازار دارد ولی همانطور که سابقه سینمای فارسی در ینگهدنیا و اروپا نشان میدهد هیچ راهی برای این طیف از فیلمسازان بهمنظور موفقیت در بازار وجود ندارد و آنها به قول معروف دنبال نخود سیاه رفتهاند.
از اینها گذشته اگر بخواهیم برای فقدان حضور جریان رسمی سینمای خود به دنبال مقصر بگردیم هیچ دیواری کوتاهتر از مدیران ارشاد و فارابی وجود ندارد. با بالا بردن سهم مدیران سینمایی تنها صورتمساله را برای رسیدن به جواب ساده کردهایم و در جوی که علیه سیستم در میان منتقدان و کارشناسان حوزه سینما وجود دارد سهمی برای میانداری خود قائل شدهایم و گرنه با این دستفرمان فقط دور خود میچرخیم و تاب میخوریم. یکی از شروط راهیابی به فهرست پنج نامزد نهایی اسکار بخش خارجیزبان مطرح شدن فیلم در فستیوالهای معتبر بینالمللی است و اگر جشنوارهای مثل برلین تصمیم بگیرد که تمام منافذ را روی ما ببندد دیگر اتفاق خاصی برای سینمای ایران در اسکار روی نمیدهد، چون حضور در جشنوارههای بینالمللی تنها امکان واقعا موجود برای سینمای ایران است تا بهواسطه آن بتواند احتمال بردن تندیس اسکار را برای سینمای ما به ارمغان بیاورد. نمیتوان از مدیران سینمایی به این دلیل که امکان مطرح شدن ما در میان آثار برگزیده جشنوارههای خارجی وجود ندارد انتقاد کرد، چون اساسا وقوع این اتفاق در ید مدیران دولتی سینما نیست و مساله بسیار کلانتر است. اما باید از متولیان فرهنگی دولت و حتی بخش خصوصی انتظار داشت برای مطرح کردن نام سینمای ایران و محصولات ارزشمندش به امکانی بهجز حضور در جشنوارههای غربی فکر کنند.
اکران بینالمللی و دست گذاشتن روی نقاط فرهنگی مشترک میان ما و دیگری میتواند بهعنوان مدخلی برای ورود سینمای ما به عرصه جهانی درنظر گرفته شود و موجودیتی تحت عنوان سینمای ایران را از اساس به منصه ظهور برساند. ما به دلیل فقدان چهارچوب اقتصادی مشخص، چیزی تحت عنوان سینمای ایران نداریم و تا زمانی که فیلمها در قالب یک صنعت سودده قرار نگرفته باشند و چرخه اکران را تحتتاثیر آثار خود قرار ندهند نمیتوانیم به موفقیت «سینمای ایران» در خارج از مرزها دل خوش کنیم. پس در ابتدای امر میبایست مدل ورود آثار ایرانی در دنیا را تغییر دهیم و تمام تخممرغهای خود را در سبد جشنوارههای غربی نگذاریم و با اتخاذ یک راهبرد مشخص موفقیتهای سینمای انسانیمان در جشنها و جشنوارههای خارجی را تداوم ببخشیم.
سینمای ایران اولین اسکارش را با فیلم «جدایی نادر از سیمین» در بخش خارجیزبان این رقابتها جشن گرفت ولی این اتفاق بهصورت خلقالساعه رقم نخورد. پیش از پیروزی انقلاب و تا سال ۱۳۵۱ تنها شش جشنواره بینالمللی تهران، ونیز، سنسباستین، کن، برلین و کارلوویواری در میان فستیوالهای رده A قرار داشتند و فیلمها با حضور در این رویدادها میتوانستند نسبت به موفقیت در اسکار دلگرم شوند ولی این بدان معنا نبود که سینمای ایران با وجود برگزاری جشنواره جهانی فیلم تهران نقشی فعال در این پروسه ایفا میکند. اولین فیلمی که بهعنوان نماینده سینمای ما به اسکار راه یافت «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی بود. دایره مینا باوجود نقدهای مثبتی که غالبا در ایران و فرانسه دریافت کرد نتوانست در اسکار سال ۱۹۷۷ به جمع مدعیان بخش غیرانگلیسیزبان راه پیدا کند.
البته این اتفاق چندان هم برای مهرجویی ناخوشایند نبود، زیرا درصورت راهیابی به جمع پنج فیلم برگزیده ممکن بود سرنوشت طور دیگری برای او رقم بخورد و او را به صرافت ادامه کار در سینمای پس از انقلاب نیندازد. تا پیش از موفقیت نسبی مجید مجیدی و فیلمش «بچههای آسمان» در اسکار سال ۱۹۹۸ آثاری از قبیل «زیر درختان زیتون»، «بادکنک سفید» و «گبه» از سوی بنیاد فارابی برای حضور در این جشن انتخاب شدند ولی گام محکمی از طرف مسئولان امر و پخشکنندههای مربوطه برای مطرح شدن این فیلمها در اسکار برداشته نشد. باید درنظر داشت رویه اسکار در آن سالها بهگونهای بود که چندان روی خوشی به فیلمهای تجربی و حتی سینمای مدرن نشان نمیداد و گبه و زیر درختان زیتون ازجمله این آثار به حساب میآمدند که با سلیقه اعضای آکادمی فاصله زیادی داشتند و در نسبتی دور با صنعت سینمای آمریکا قرار میگرفتند. اما بچههای آسمان نقطه تلاقی سلیقههای متفاوت بود و هم توانست در جشنواره مونترال کانادا خوش بدرخشد و هم در جشنواره فجر و دیگر جشنهای سینمایی به یکهتازیاش ادامه دهد.
اگر فیلم روبرتو بنینی در آن سال نبود، مجید مجیدی تندیس اسکار را در آغوش میگرفت و سینمای ایران تا ۱۳ سال بعد برای دریافت اولین اسکارش انتظار نمیکشید. جدایی نادر از سیمین و اصغر فرهادی برای حضور چشمگیر در اسکار سال ۲۰۱۱ راه زیادی را پیمودند و یکی پس از دیگری جوایز سینمایی سال را درو کردند. همه در آن سال متفقالقول روی این مساله تاکید میکردند که جدایی هیچ رقیب جدیای در میان نامزدها ندارد و اصغر فرهادی با از میان برداشتن فیلیپ فالاردو و جوزف سدار صاحب تندیس طلایی اسکار شد. دومین اسکار سینمای ایران در سال ۲۰۱۶ و در هشتادونهمین دوره این مراسم توسط اسغر فرهادی رقم خورد. فیلم «فروشنده» برخلاف جدایی نادر از سیمین شایسته دریافت اسکار در بخش خارجی نبود و با سوار شدن روی جوی که مخالفت با ترامپ ایجاد کرده بود توانست رقیبانش را از میان بردارد و سینمای ایران را به دومین اسکارش برساند.
زمانی که در آغوش درخت در جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۱ اکران شد خیلیها این فیلم را فیلم خانواده نامیدند، در آغوش درخت فیلم نزدیک به متوسطی است. یک قصه کوچک میگوید و میتواند تا حدی مسالهاش را بیان کند. نکته مثبت دیگر فیلم استفاده دراماتیک از جغرافیاست. رودخانه و کوه و... به کار درام آمدهاند و این اتفاق در سینمای ایران که جغرافیا در اغلب فیلمهایش در حد ماکت میماند، قابل ستایش است.
فیلم ماجرای زن و شوهری است که به دلیل فوبیای خاصی که زن دارد زندگیشان در حال فروپاشی است و قرار است دو پسرشان را بین خودشان تقسیم کنند. فیلم تمرکز اصلیاش را روی نمایش سختی جدایی برای پسرها گذاشته و تاحدودی با توجه به بازی خوب بچهها موفق است. فیلم صحنهای دارد که در آن پسر بزرگتر با پدرش به گردش میرود و پسر کوچکتر جا میماند. دوربین پشت پسرک میایستد و مکث میکند و صحنه درخشانی را رقم میزند. پرداخت خوب دیگر در توضیح سختی جدایی، بازی قایمباشک است که در آن پسر کوچکتر درحالیکه مادر در حال تماشای بازی آنهاست، از پیدا نکردن برادرش بغض میکند. البته کات به بسته مادر در این صحنه میتوانست بعد از بغض پسربچه داده شود که تاثیر واقعه را روی او به تصویر بکشد. فیلم تلاش میکند نسبتی هم میان ماهیها با پسر کوچکتر برقرار کند. پسربچه معتقد است یکبار که در حال غرق شدن بوده، ماهیها کمکش میکنند. نمایی که پیش از پیدا شدن بچهها، انگار از pov یک ماهی در استخر گرفته میشود هم میخواهد همین را جا بیندازد که البته ناموفق است.
منبع: فرهیختگان-ایمان عظیمی